تحویلم نده

متن مرتبط با «برای» در سایت تحویلم نده نوشته شده است

غزل برای میهن زخمی

  • چندی است یک پرنده به صحرا نرفته استگلدان به خواب جنگل و دریا نرفته استپاشیده خون حضرت پاییز بر درختاما کسی برای تماشا نرفته استمهر آمده است با سبدی سرخ از اناردارا ولی به دیدن سارا نرفته استاین چند سال، زیر همین گنبد کبوددستی درون مدرسه بالا نرفته استاین چند سالِ سخت که با لطف دوستانظلمی نمانده است که بر ما نرفته استاین دوستان که زیر چکاچاک چکمه شاندستم تلاش کرده ولی پا نرفته است(باتوم زد به دنده ی من تا شوم خلاصیا فکر کرد دنده ی من جا نرفته است؟)می سوزد از حرارت داغ درون خویشاین نسل رنجدیده به پروانه رفته استنسل کلید کرده به دیروزنامه هانسلی که هیچ وقت به فردا نرفته استنسل هنوز مانده در این ایستگاه سردمثل غزل که ختم شده با "نرفته است"عبدالحسین انصاری بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مرثیه ای برای بهار

  • هر سال با شروع غریبانه ی بهارزل می زنم‌ به پنجره ی خانه ی بهار دیگر در این ولایت بی کوچه باغ نیستیک سرو قد کشیده ی دیوانه ی بهار آن روزها گذشت که در کوچه های ماسر می گذاشت پنجره بر شانه ی بهار می ایستاد مثل سپیدار در نمازگلدان لب پریده به شکرانه ی به, ...ادامه مطلب

  • بداهه ای برای سیل لرستان

  •  ما نمردیم چون نمی ترسیمریخت سقف و ستون نمی ترسیمشد اگر روزگار ما مثللاله ی واژگون, نمی ترسیمکوه اگر جای سیل بفرستدآتشی از درون نمی ترسیمگونه مان سرخ مانده با سیلیدیگر از سیل خون نمی ترسیمسفره مان گرچه خالی از نان استاز صدای کلون نمی ترسیمگرچه این قصه ی جدیدی نیستاز ازل تا کنون نمی ترسیمعشق تنها قرار ما لرهاستهرگز از این جنون نمی ترسیمعبدالحسین انصاری, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها