تا غم متلاشی شود از هم بغلم کن!
ای رود! منم قطره ی شبنم، بغلم کن!
افتاده ترک بر تن تنهایی تُردم
ای ابر بیا سمتم و نم نم بغلم کن!
آغوش من این زخم مگر بند بیاید
بگذار بر این وا شده مرهم! بغلم کن!
هر لحظه مرا زنده کن و باز بمیران
با بازدم ات بوسه بده! دم بغلم کن!
تا جان من از این قفس تنگ درآید
تا جان به بدن داری محکم بغلم کن!
در تن به تن ات کشته شدن عمر دوباره ست
در هر قدم از خط مقدم بغلم کن!
عبدالحسین انصاری
تحویلم نده...برچسب : نویسنده : dobaitee بازدید : 51