مادر

ساخت وبلاگ

نام من در گوش سنگینش طنین انداخته

زندگی بر زخم‌هایش ذرّه‌بین انداخته

روی لبخندش چروک افتاده، انگاری خدا

بر تن آرام اقیانوس چین انداخته

برق صد مینای خوشرنگ است در چشمش،بگو

کِی بر این انگشتر رویا نگین انداخته؟

گاه چون ابرند، گاهی آفتاب این دست‌ها

بارها بر سفره‌ی ما هفت‌سین انداخته

مثل آن بیدی که چتر انداخته بر برکه‌ای

سایه‌اش را بر سر ما این‌چنین انداخته

□□□

خسته‌ای می‌دانم از دستم چه رنجی می‌کشی

اسب اقبالت تو را از روی زین انداخته

آه! من هم خسته‌ام، برگرد! مادر! دیگر آن-

کودک شیطان تفنگش را زمین انداخته.

عبدالحسین انصاری

تحویلم نده...
ما را در سایت تحویلم نده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dobaitee بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 16:51