از بس شدم آزرده می خندم
با خنجری بر گرده می خندم
با چهره ی بشاش می گریم
با حالتی افسرده می خندم
دیروز گاو مش حسن زایید
امروز گاوش مرده، می خندم
مانند یک شاگرد تنبل که
بُز دفترش را خورده می خندم
همسایه دیشب از حیاط ما
پیژامه ام را برده می خندم
این روزها بدجور خوشحالم
مثل گلی پژمرده می خندم
عبدالحسین انصاری
تحویلم نده...برچسب : نویسنده : dobaitee بازدید : 89