کسی نیست

ساخت وبلاگ

در می زنم انگار نه انگار، کسی نیست

پس آن طرف این همه دیوار کسی نیست؟

پرسیدم از انسانِ پریشانِ نخستین

می گفت که عمری است در این غار کسی نیست

چندی است دبستان شده از هلهله خالی

در قصه ی دهقان فداکار کسی نیست

مردم همه از سایه ی همسایه گریزان

در این همه پیراهن و شلوار کسی نیست

با این همه دیوانه ی سرگشته در این شهر

جز تو که خیالت شده تکرار کسی نیست

بگذار بگویند زبان تو قدیمی است

در سلسله ی موی تو بی کار کسی نیست

هر موی تو یک شعر معطر شده یعنی

مو باز کنی پیش تو عطار کسی نیست

هرچند در این کوچه ی ویران شده از من

رد می شوی آنگونه که انگار کسی نیست

چشمان تو شاید به من از دور بیفتند

روزی که از این خیل هوادار کسی نیست

عبدالحسین انصاری

تحویلم نده...
ما را در سایت تحویلم نده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dobaitee بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 16:51